منتشر شده در چهارشنبه, 22 شهریور 1396 07:14
بازدید: 1575

آقای بابایی لطفا خودتان را معرفی کنید.

 می توانم دوگونه این کار را انجام دهم یکی اینکه حمید بابایی هستم متولد 43 و زادگاهم سلطانیه در استان زنجان و شغلم نوازنده و مخترع سازهای ریتمیکو افکتیو . خب در این بخش می توانست تمامی این مشخصات چیز دیگری باشد مثلا متولد 60 باشم زادگاهم شیراز و کارم راننده ی کامیون. گونه ی دوم درون من و شماست که اصل و ریشه ی ما آنهاست و در نزد همه ی انسانها یکی است و از یک سرچشمه در این بخش اگر خودم را پیدا نکنم به بیراهه رفته ام که گفته اند خودا شناسی در خودشناسی است و فرقی نمی کند چه کاره باشم و اهل کجا؟!

لطفا درباره ی اختراعتان توضیح بیشتری دهید.

در این باره حرف زدن بسیار سخت است زیرا همیشه حس می کنم که ذهنم باردار است و از طرفی سکوت و آرامش ذهن را دوست دارم و از طرفی شوربختانه ذهنم مدام درگیر شکل تازه ای از ساخت سازهای موسیقایی است و گویا رها شدن از این بارداری ذهنی صورت نخواهد گرفت. نمی خواهم در این جا اشاره ای به نوآوریهایم داشته باشم دوستان می توانند از راه تلگرام با شماره 09191616785 مرتبط شوند تا فیلم کارها برایشان ارسال شود و یا به سایت honarkadehkohan.com و honarkadehkohan.ir مراجعه نمایند.در کل می توانم بگویم بخشی از کارهایم مدرن است،مثلا از آبخوان می توان در موسیقی آرامبخش استفاده کرد و هضم آنها نیاز به زمان دازد.لازم می دانم از استاد بهرام عابدینی برای فیلم برداری کارها تشکر کنم.

در جامعه موسیقایی چه نیازی می بینید که می خواهید سازهای ریتمیک جدید به وجود آورید؟

ببینید درک درست و دقیقی از کارهایم نمی شود و من هم کاری به نیاز جامعه موسیقایی ندارم اینها مانند شعر می آیند و من آنها را می سازم در اصل من راه دلم را می روم نه مغزم را. احساس می کنم فقط باید بسازم حالا یا اکنون از این ساخته استفاده می شود یا آینده یا ممکن است کاربردی نداشته باشد. ولی افراد سرشناسی که کارها را دیده اند شگفت زده شده اند و مرا دلگرم کرده اند مثلا استاد داوود گنجه ای بعد از دیدن کارها و توضیحات من گفتند شما باید یک سمیناری تشکیل دهید و یکی یکی این سازها را برایشان توضیح دهید آنها اصلا نفهمیده اند که شما چکار کرده اید!! و یا نظر استاد مسعود حبیبی و آقای بهمن رجبی این بود که می توان از ساز "توپاپ" در عرصه ی فیلم سازی استفاده کرد و استاد حسام الدین سراج آن را شاعرانه خواندند.

و دکتر شاهین فرهت بخشی از صدای آن را جدید دانستند و ساز "کومام" را بسیار خوب ارزیابی کردند و برخی از داوران محترم در خانه ی موسیقی و دانشگاه تهران گفته بودند که کارهای این آقا را خوب درک نمی کنند و در حوزه ی تخصصی آنها نیست.

کدام مراجع و چه کسانی کارهای شما را دیده اند و تایید کرده اند؟

خب من از آنجایی که بازنشسته آموزش و پرورش هستم همیشه دوست داشتم که مرجع من این ارگان باشد ولی متاسفانه در این ارگان حتی نمی دانند که من در حوزه ی موسیقی فعال هستم و این معضل بزرگی است برای این ارگان که هنرمند هایش را نمی شناسد یا کاری برایشان نمی کند.به هر روی لازم می دانم از خانه ی موسیقی ایران و دانشگاه تهران سپاسگزاری کنم که مراجع معرفی شده ی من به اداره ی ثبت بودند و اما افرادی که مرا در زمینه ی هنر حمایت کردند می توانم از استاد حسن زند باف که از سال 83 با یکدیگر همکاری داریم و احترام ویژه ای به ایشان قائل هستم و از میان نوازندگان آقای بهمن رجبی (معلم من) و استاد ارژنگ کامکار که تشویق ها و توصیه هایشان بی نظیر بوده و استاد محمد اخوان و ایشان نیز ساز جدیدی را در دست ثبت دارند و یکبار زحمت کشیدند و صدای ساز را برایم پخش کردند که حیرت انگیز بود و استاد فربد یدالهی و استاد محمود فرهمند بافی و... و از میان سازنده های تنبک استاد امیر همتی دوست گرانقدرم و استاد علی حبیبان سازنده ی تار و سنتور. جالب اینجاست که در دانشگاه تهران در حضور داوران گرامی از سازم دفاع می کنم و در خانه ی موسیقی داوران عزیز بدون حضور من به کار خود پایان می دهند.

داوری در خانه ی موسیقی و دانشگاه تهران را چگونه ارزیابی می کنید؟

نمی خواهم زیاد در این باره حرفی بزنم زیرا که کم حرف و درون گرا هستم و از پر حرفی و مجری گری خوشم نمی آید و از آنجایی که درونم پر از سرمایه معنوی است(البته دیگران هم این سرمایه را دارند) اجازه نمی دهم که تنفر در من راه باز کند زیرا با ورود حسد و نفرت و... جای هنر و عشق در دل تنگ می شود فقط می توانم بگویم این دو حوزه بایستی بهتر عمل کنند به ویژه خانه ی موسیقی و اینکه داوران حوزه ی ریتم و ملودی با هم متفاوت باشند مثلاً نوازنده سه تار درباره ی ساز ریتمیک نظر ندهد بهتر است.

شما با دانش آموزان کم توان ذهنی هم کار کرده اید لطفا توضیح دهید.

بله تقریبا یک دهه با آنها ریتم درمانی کارکرده ام در این بخش نیز شوربختانه آموزش و پرورش نگاهی سطحی دارد و بایستی بیشتر دروس این عزیزان کارگاهی باشد مانند کارگاه سفال ، منبت یا ساخت ادوات موسیقی و غیره ولی اینگونه نیست و تقریبا مانند مدارس عادی برگزار می شود.

ساز واژه نوا در یکی از همین مدارس استثنایی به ذهنم رسید و آنرا طراحی کردم که در آن صدای حروف یا اعداد شنیده می شود که در دانشگاه شهید بهشتی برای دکتر زاده محمدی بسیار جالب بود و پدر و مادر این دانش آموزان مسئولیت بیشتری در هدایت این دانش آموزان دارند ولی خود باوری خود را از دست داده اند و این انتظار تقریباً دور از ذهن است که آنها بتوانند سه تار یا تنبک نواز حرفه ای شوند برای رسیدن به چنین هدفی باید با ابزارهایی مانند سنگ ، چوب ، آب ، بطری و... شروع کرد و ریتم ها را با این ابزار آموزش داد. اینکه ما ریتم را محدود به صداهای شناخته شده کنیم اشتباه است چه اشکالی دارد که گروه سنگ نوازان ، آب نوازان یا بطری و گردو نوازان داشته باشیم و پس از آن با افزودن سه تار ، دف و تنبک حجم کار را بالا ببریم. اگر کمی از تجارت و پول فاصله بگیریم دنیای این بچه های نورانی زیباتر می شود من حاضرم با موسساتی که این بچه ها را زیر پوشش خود دارند همکاری نمایم.

گفته می شود در حوزه ی معماری نیز طرحی دارید لطفاً در این باره توضیح دهید.

بسیار خداوند و آفرینش را سپاسگزارم که بخشی از انبار بی پایان ریتم و زیبایی را به من نشان دارد و امیدوارم این طرح زیبا نیز روزی عملی و اجرایی شود در این زمینه با برخی از دوستان هنرمند مانند استاد اسفندیار ایمان زاده (نخستین تندیس ساز مربوط به چهره های ایران باستان و معاصر)رایزنی شده که طرح به سرانجام برسد در این طرح نوعی ترکیب موسیقی و ریتم و معماری به وجود می آید و از آنجایی که به زیست بوم بسیار احترام می گذارم اجرای این طرح مرا شادمان خواهد کرد زیرا انسان به زمین و همه ی زیباییهایش همیشه بدهکار است و اگر به داد زمین نرسیم انتقام سختی از ما خواهد گرفت. در این زمینه ی به متخصصین مجرب نیاز دارم.

با دوران بازنشستگی خود چه می کنید؟

این واژه کاملا بی معنی است من فرهنگی بودم اکنون فرهنگی تر و فعالتر شده ام حتی مرگ هم آدمی را بازنشسته نمی کند زیرا زندگی را پایانی نیست اینها مراحلی است که باعث پختگی ما می شود و ای کاش از تجربیات بازنشسته های گرامی در همه ی حوزه های علمی و فرهنگی استفاده می شد زیرا آنها فشرده ی زمان هستند.

از مشکلات سازندگان و نوازندگان بگویید.

این دو همیشه به یکدیگر نیازمند هستند و هیچ یک برتر از دیگری نیستند و بسیار غیر منصفانه است که هنرمندی بگوید کار سازنده ی تار و سه تار گونه ای از نجاری و درودگری است این گونه جملات بسیار دلخراش و غیراخلاقی است. بایستی تمهیداتی چیده شود که این دو گروه محترم در نمایشگاه های موسیقی بیشتر همدیگر را ببینند و از ایده های هم با خبر شوند معمولا در بروشورها و پوسترهای تبلیغاتی نوازندگان یادی از سازندگان زحمتکش نمی شود و این گناه بزرگی است که ما با ساز فلانی اجرا کنیم ولی یادی از وی نکنیم. اگر یکی از کارها و ساخته هایم در دست یکی از نوازنده های مطرح بود ورق طور دیگری می خورد و باید بدانیم که پشت این کوه ها و دشت ها و هیاهوی شهرها نوازنده و خواننده و سازنده های بزرگی وجود دارند که به علل مشکلات مالی صدایشان شنیده نمی شود پس به خود غره نشویم هنرمندانی که در فیس بوک و اینستاگرام فعال هستند به دنبال فالور نباشند بلکه پاسخگوی پیام دهنده باشند اگر خودشان هم نمی رسند مدیریت کانال را به کسی واگذار کنند که پاسخگو باشد من گاهی عمدا به نوازنده ، سازنده ، آهنگساز پیام می دهم و منتظر واکنش می شوم فقط برای شناخت . نه اینکه در حال التماس کردن باشم در ظاهر خود را خراب کنم ولی هدف رشد و ارتقای هنر است به هنر حتما التماس می کنم نه به شخص و در برابر برخی از اینها به قول دکتر مولانای گرانمایه (در دانشگاه تهران)که فرمودند محکم بایست و حرفت را بزن.به نظر من آنچه که مار ا پخته می کند تجربه ی سکوت و تنهایی است و سازنده ها در سکوت و تنهایی آثار ارزشمند خود را می آفرینند.

آقای بابایی منظورتان از سکوت و تنهایی چیست؟

فکر می کنم این پرسش روانشناختی است و شما می خواهید به لایه های درونی من راه پیدا کنید. از زمانی که انسانهای غارنشین روی دیوارهای غارها تصاویر شکار، جنگ و رقص را کشیدند هنرهای اولیه تجسمی شکل گرفت و در دل رقص نیز موسیقی نهفته بود به نظر من آنها این دو واژه ی سکوت و تنهایی را از انسان امروزی بیشتر درک کرده اند و لذت برده اند آنها از این دو واژه نمی گریختند ولی شما به کامنتهای کاربران نگاه کنید می بینید انسان امروزی از این دو واژه سخت دل نگران است و در حال فرار از این دو واژه و این در حالی است که خود را مدرن می داند ! و از سوی دیگر زندگی ماشینی او را چون تشنه ای کرده که در دل کویری خود ساخته به دنبال سکوت و تنهایی و آرامش است و هرچه بیشتر می دود بیشتر آرامشش بر هم می ریزد. در این میان تنها اندکی از آدمیان آن را درک می کنند و همه ی هنرهای هفت گانه در دل این دو واژه نهفته هستند و از آن زاده می شوند یعنی ما با غرق شدن در دریایی تنهایی خود به کشف پدیده ها می رسیم و در این مرحله است که کس دیگری به جای ما شعر می گوید و آهنگ می سازد و نقاشی می کند و دست به آفرینش می زند. این جاست که آن منیت و خودخواهی دروغین و غرور از میان می رود و شاهکارها خلق می شوند و این جاست که استاد پرویز تناولی به تندیس واژه ی "هیچ" می پردازد و آن را گرامی می دارد.

تنهایی و سکوت واژه های عظیمی هستند و نباید آنها را دست کم گرفت و از آنها دوری کرد و نالید.

آیا از میان نوازندگان و سازندگان و داوران کسانی هستند که در برابر شما جبهه بگیرند؟

از آنجایی که من به یاری پروردگار آفرینش زیبایی ها در حال پدید آوردن سازهایی هستم که وجود خارجی ندارند و اختراع محسوب می شوند پس معمولا در برابر هر نوآوری و اختراع عده ای ایستادگی می کنند چون عادت به دنیای تکرار شونده ی خود دارند. و کار تازه و نو را بر نمی تابند آنانی که چنین برخوردی با من داشتند هم در حوزه ی ریتم فعالند و هم در حوزه ی ملودی . هرکسی نمی تواند منتقد باشد. منتقد باید بی طرف و منصف باشد و حسود و متکبر نباشد.

بیشتر آنها ساخته هایم را با ساز تنبک یا آنچه در ذهن دارند مقایسه می کنند و درک نمی کنند که آنچه من ساخته ام در رقابت با تنبک نیست بلکه ساز دیگری است با محدودیت هایی در اجرا مگر قرار است کاربرد همه ی سازها  نامحدود باشند؟! کاش در ایران جشنواره هایی ترتیب داده شود که سازندگان و مخترعان ساز کارهای خود را عرضه کنند و داوران محترم در جمع باشندگان نظر خود را اعلام نمایند. هر اندازه شکل ساخته شده ی ساز از سازهای سنتی دورتر می شود مقاومت در برابر آن آن بیشتر می شود در اینجا از کسی نام می برم که با دلش ساز می زند مردی فرهنگی و فرهیخته به نام استاد ناصر شوشتری که دو چیز میان ما جاودانه است شاگردی همیشگی من  استادی ایشان بیشتر از این نمی توانم توضیح دهم زیرا همیشه چیزهایی هست برای نگفتن و ننوشتن

بنده ی پیر خراباتم که لطفش دایم است. ورنه لطف شیخ و زاهدگاه هست و گاه نیست

در پایان اگر سخنی مانده بفرمایید.

به دنبال صداهای وحشی و کشف نشده هستم مثلا صدای آب با گونه ای مضراب که ساخته ام بدست می آید همهی ما در دریای ریتم شناوریم پس چرا باید حسادت کنیم و کارشکنی و بدعهدی و بدگویی اگر گیرنده نیرومندی داشته باشیم از امواج و خیزاب های الهی بهره مند خواهیم شد ولی افکار منفی ما سدی شده اند در برابر ورود آن امواج. چقدر خوب است به جای بدگویی در کلاسهای موسیقی ، شاگردان را جمع کنیم و گروه نوازی های دف و تنبک راه بیاندازیم و یا کاری تحقیقی به آنها بدهیم. چون حرف باد هواست و فاصله ی حرف تا عمل فاصله زمین تا خورشید.

به هسته میوه ها علاقه دارم زیرا هر هسته جهانی در خود پنهان دارد مثلا یک دانه گردو ده ها جنگل گردو در خود نهفته دارد. که در تاریکی و سکوت اولین رشدش آغاز می شود. پس سکوت در موسیقی بسیار ارزشمند است چقدر خوب است که در آموزشگاه ها روی برد دیکته موسیقی به ویژه ها کشش ها آموزش داده شود. ایده های خام زیادی بر کاغذ دارم که امیدوارم عملی شوند ولی تلاش می کنم دیگر در ایران چیزی را ثبت نکنم. شاید آن را به دوستانم هدیه دادم و شاید آنها را واگذار کردم. امیدوارم همه ی سرمایه های معنوی از مغزم خارج شوند و در ایران به دست نوازندگان و هنرمندان برسد. اگر بپذیریم که جهان آفرینش جهان ریتم و موسیقی است و ما در جهان آفرینش چیزی خارج از ریتم نداریم. و حتی بی ریتمی را نمی توان تصور کرد حتی آواز نوعی ریتم در خود دارد. سه گاه از جایی شروع می شود به اوج می رسد و سپس فرود می آید و این سیکل همیشه اینگونه است پس آوازها در همه ی اشکالشان دارای ریتم هستند. ریتم های طویل.پرسش اساسی این است" چرا در دانشگاه های موسیقی کسی نمی تواند به عنوان دف یا تنبک نواز فارغ التحصیل شود" در صورتی که ریشه ی موسیقی ریتم است. امیدوارم روزی دانشگاه ریتم در ایران تاسیس شود . البته دانشگاه رفتن و تحقیق و بررسی دو مقوله ی کاملا جدا هستند یعنی لازمه ی پژوهشگر موسیقی شدن رفتن به دانشگاه و گرفتن مدرک نیست همیشه و در همه جا ما در دانشگاه بزرگی به نام آفرینش به سر می بریم.

در پایان از مجله گزارش موسیقی به پاس خدمات فرهنگی سپاسگزارم و به ویژه از جناب آقای ریاضی